گفتند: "برای شبهای قدر، مطلبی بنویس! " اینگونه شروع کردم:
"سالهاست، موش سفید روز و گربهی سیاه شب، مدام موش و گربه بازی درمیآورند، دنبال هم میدوند، تو جا میمانی، دل میرود، سیاهی میآورد، فراموشی خانه میکند، ... ، حالا یک فرصت دوباره، یک ... "
اما ... ،
اینگونه نوشتنها و دم زدنها و ... سیرابم نکرد. این نقطه چینهای مترادف و بازی الفاظ ، سیرابم نکرد. من در این شبها، تشنهی چیز دیگری هستم:
تشنهی "علی (علیهالسلام) ".
دلم، گواهی به او میدهد. قسمت امسال شبهای قدر دلم، فقط و فقط دم زدن از علی (علیهالسلام) است، هر چند با زبانی ناقص. بیایید نیت کنیم تا با او باشیم. هم نفس با دردها و رنجهایش. همسفر نان و خرمای شبهایش . بیایید کاری کنیم تا شب قدرهای بچه شیعههایی مثل ما، همچون یک کاسهی شیر، سفید و بی کینه، مرهمی باشد بر دل خستهیاش. حالا، آزاد و رها، سفر میکنیم به برخی زوایای زندگی نورانی آن حضرت باشد که موثر افتد. آمین.
خداوند همه چیز به علی داده بود، حتی بیشتر از انبیاء. کدام نبی در کعبه متولد شد و سه روز مهمان خدا بود؟ کدام پیامبر همسری مثل فاطمه(علیهاالسلام) داشت؟ کدام رسول دو پسر داشت که هر دو حجت خدا بودند؟ خداوند تمام نعمتهایش را بر علی تمام کرده بود. علی همه چیز داشت. بهترین همسر تاریخ، فرزندانی که سروران جوانان اهل بهشت بودند. مال و ثروت و اموال وقفی داشت، جاهل نبود میگفت هر سوال دارید بپرسید تا جواب دهم. شجاع و مبارز بود. اصالت خانوادگی داشت. پس چه دردی داشت که این همه مشتاق مرگ بود و استخوان در گلو داشت؟
علی "غیرت " داشت. "شرف" داشت. "درد دین" داشت. ناهمواریهای جامعه را میدید، ولی حق صحبت نداشت .
علی اسلام را برای اسلام میخواست، بقیه برای مال و قدرت. اگر اسلام برچیده میشد، بقیه رنگ عوض میکردند و باکی از برچیده شدن اسلام نداشتند، ولی علی، دلش، جانش، تمام وجودش، برای اسلام میسوخت. علی جوّ زمان خود را به شب تاریک تشبیه میکرد. شب تاریکی که مردم نمیتوانند حق را تشخیص دهند .
راه دین برای مردم تاریک شده بود. برای کمتر کسی تفاوت علی و خلفای زمان علی معلوم بود. الان که هزار سال گذشته معلوم شده است که حق با کیست و باطل کیست. علی زاهد بود، ولی تزهد و ریاکاری نداشت. مردم، عوام بودند و مقدس مآب. علی، صبور بود و استخوان در گلو .
اسلام به علی اجازه نمیداد که جام زهر بنوشد و خود را راحت کند. باید ذره ذره در 25 سال آب میشد، تا "علی" ایجاد شود. "علی عالی اعلا"
- چرا علی (علیهالسلام) خانه نشین شد؟ فقط یک علت داشت: ریاکاری و زاهد نمایی مردم زمان علی، خلفا را زاهدتر از علی میدانستند. چون علی ظاهر و باطنش یکی بود. چون علی بر اسب سوار میشد، نمیگفت اسب آدم را متکبر میکند. چون علی لباس مندرس نمیپوشید، آدمی نبود که کفشش را زیر سرش بگذارد و گوشهی مسجد بخوابد. او، رهگذر کیسه به دوش کوچههای اخلاص بود. او اسب بی ریای کودکان یتیم بود، هم بازی دل خستگیها و مرهم رنجهای امت. علی احتیاجی به ظاهرسازی نداشت. علی همه چیز داشت: هزاران فضیلت و شجاعت و خساوت و علم.
... با همهی اینها، علی خانهنشین شد، از دست همانانی که مدعی اسلام بودند، اما به قول حافظ : "چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند." اینگونه است که حق و باطل با هم قاطی میشود. اینگونه است که باید صبر کرد و دم نزد، تا کیان اسلام به خطر نیفتد.
در زمان علی، تظاهر به اسلام میشد. حق و باطل با هم آمیخته شده بود. در آن زمان صبر لازم بود، تا درختی که قصد ریشه دواندن دارد، آبیاری شود. ولی در زمان امام حسین (علیهالسلام)، ظاهرسازی و دم از مسلمانی معنی نداشت. یزید، علنا تظاهر به کفر میکرد. در این شرایط که باطل، واضح و مبرهن است، نیازی به صبر نیست. برای همین امام حسین جنگید، با زن و فرزند و یاران اندک. در زمان یزید، تنها چیزی که "کفر" را نشان میداد، خون مظلوم بود .
علی مرد مبارزه و پیکار بود، از مرگ هراسی نداشت، ولی محکوم بود به سکوت. باید صبر میکرد، تا اسلام نوپا، جان بگیرد و کمی بیشتر در دلها نفوذ کند. این صبر، برای علی سخت است. برای همین اشتیاقش به مرگ، از اشتیاق نوزاد به پستان مادر بیشتر است. برای علی صبر، سختتر از مبارزه بود. علی درد داشت. دردی که با نسخهی حکیم درمان نمیشد. ظاهرش خوب بود، اما آب خوش از گلویش پائین نمیرفت. چرا؟ چون "باب علم" بود و میدید سوالی ازش نمیشود . چون ذرهای میان حق و باطل تردید نداشت و میدید مردم به گمراهی و پریشانی افتادهاند و به سمت جهنم میروند.
مدام غصه میخورد. خواب شب از سرش پریده بود. بیقرار بود و مشتاق مرگ . انگار با مرگ راحت میشد از این زمانهی سیاه. برای همین در مسجد کوفه، بعد از ضربت ابن ملجم ملعون، یک "آخ" هم نگفت. گفت: "فزت برب الکعبه" . خدایا ! راحت شدم از دست این مردمی که مرا نمیشناختند و قدرم را نمیدانستند .
علی(علیهالسلام) اول مظلوم است، ولی مظلومیت علی از ضعف نیست، علی به خاطر چیز دیگری مظلوم است. علی از"جهل"، مظلوم است. جهلِ سیاهِ خانمان براندازی که نه مختص همان دوره، بلکه همنشین روز به روز تاریخ انسانهاست .
کسی که یک تنه درِ خیبر را از جا کند، دری که چهل تن عرب باید او را جا به جا میکردند، چگونه مظلوم است؟ کسی که پوزهی عمربن عبدود را که نامش رعشه بر اندامها میانداخت، به خاک مالید، چگونه مظلوم است؟ کسی که در مقابل شمشیر برهنهی جاهلان ابتدای اسلام در بستر پیامبر خوابید، چگونه مظلوم است؟
مردم، گاهی جاهل میشوند و عوام را بر خواص ترجیح میدهند. حتی گاهی آنقدر فریب میخورند که حاضرند جانشان را هم فدا کنند. مردم آن زمان را با پول بیت المال فریب ندادند، عوام فریبی کردند و آنقدر بر مُهر دل سیاهشان کوبیدند تا "علی" را ندیدند .
معاویه از جنگ با علی میترسید. از مردمی که حامی علی هستند میترسید. با ترفندی خواست عیار مردم را بسنجد. یک حدیث از پیامبر(صلی الله علیه و آله) جعل کرد و گفت: «ای مردم از پیامبر شنیدم که هر وقت خواستید "کدو" بخورید، رو به قبله بایستید، "بسم الله" بگویید، سرش را ببرید و بعد بخورید. همه مردم سراپا گوش بودند. معاویه در دل به حماقت مردم میخندید. ناگهان پیرمردی بلند شد تا سوالی بپرسد. معاویه به خود لرزید. نکند مردم به جعلی بودن این حدیث پی ببرند! پیرمرد گفت: "حدیث پیامبر بر سر چشم . حالا تکلیف کدوهایی که خوردهایم چه میشود؟» !!!
معاویه اینها را که دید به خودش جرات داد تا با قرآن سر نیزه، به جنگ با قرآن برود .
برای این مردم، مهم نیست دل علی خون میشود، برایشان مهم نیست بدن حسین(علیهالسلام) تکه تکه میشود، برایشان مهم است که نکند خدای ناکرده، ورقهای قرآن روی زمین بیفتد و بی احترامی شود !!!
همین شد که قرآن مهجور ماند و منزوی. همین است که در قفسههای سعودی، مرغوبترین قرآنها را داریم، ولی بیشترین جنایتها را همین وهّابیها انجام میدهند. همین شد که ...
خدایا ! به حق علی(علیهالسلام) ،
تا قبل از شب قدر سال آینده، ظهور قرآن ناطق را برسان که پریشانیم و مضطر
خدایا !
حق و باطل را به ما بنما !
کاری کن تا شیعه ی واقعی علی باشیم !
نکند ناخواسته جزء جاهلان تاریخ باشیم و با این حماقت، ادعای طرفداری از علی را داشته باشیم !
خدایا ! دستمان را بگیر .
گروه دین و اندیشه تبیان
نوشته: سرور حاجی سعید، (با الهام از خطبه "شقشقیه " – نهج البلاغه