آروم آروم تو خیابون قدم میزنی اما عجله تو چشمات موج میزنه
انتهای خیابونو نگاه میکنی یک گنبد میبینی با دو تا گلدسته
چراغای حرم از دور به شب جلوهای دو چندان بخشیده. چراغای رنگارنگ در اطراف گنبد فراوونه. دوست داری ساعتها نگاشون کنی اما با دیدن این صحنه پاهات قدرت میگیره و با همه توان به سمتش روونه میشی
با خودت فکر میکنی که هنگام وصل شدن چی بگی
چشمتو از گنبد بر نمیداری هر چه جلوتر میروی و نزدیکتر میشی اضطرابت بیشتر میشه
حالا دیگه روبهروی حرم ایستادی. نگاه میکینی همون موقع دلت میشکنه و دوست داری آسمون چشماتو به بارون اشک مهمون کنی
قدمات ملایم شده و دیگر اون شتاب اولیه رو نداره آروم آروم پیش میری
صدای مناجات آروم به گوشت میرسه
انگار در حال قدم زدن تو عرش هستی
احساس میکنی که دنیا زیر پای توئه و داری از بالا زمینو نگاه میکنی
همه جا روشنه یک گنبد طلایی که نور ظاهریش مشهدو روشن کرده و نور واقعیش عالمو روبه روی توئه به سمتش قدم بر میداری گوشهای میشینی و گنبد و گلدسته چراغونی شده رو نگاه میکنی
دل شکسته شکستهتر میشه
بغضت میشکنه
اشکی که ساعتهاست گوشهی چشمت جا گرفته آروم آرام رو گونههات میریزه و زبان قفل شدهت باز میشه
حتما خیلی حرفها با آقایت داری واسه اون گنبد زرین، پشت کوههای خراسون
واسه اون صحن مطهر، تو غروب کنار ایوون
واسه کفترای معصوم که تو آسمون میگردن
واسه آدمای مغموم که میان دخیل می بندن
واسه اون هوای تازه، که پر از عطر گلابه
اگه دستم به ضریحت برسه واسم یه خوابه
واسه اون ساحت پاکی که درش همیشه بازه
واسه دستای نیازی که به سوی تو درازه
چقدر آرزو دارم لب حوض وضو بگیرم
یا که از تربت پاکت، مث یاسها بو بگیرم
واسه اون اوج شکفتن، تو عالم زیارت
واسه اون لحظهای که آدم، میرسه به بی نهایت
دل من تنگه میدونی، تو که ماه آسمونی